هفت آسمان

بشکن سبوی باده رامستی توئی مستی توئی

  دراین سرای نیستی هستی توئی هستی توئی

  توآفتاب هشتمی سرچهارده عدد

  بیدارکن خواب من راازوحشت این دیو ودد

  بنگرکه ازهفت آسمان جایی فراسوی زمان

  نوری هبوط می کند درقربت این لامکان

   بنگر که دریا خون شده

   فواره ها گلگون شده

   لیلای بی دل راببین

   ازعشق تومجنون شده

   دراین غروب واپسین ازچترخورشید یقین

   نورحقیقت می چکد برخاک مشکوک زمین

  فریادوبانگی می رسد عالم سکوت می کند

  ازهیبتش سلطان دهرآسان سقوط می کند

  آدم هراسان می شود محشرنمایان می شود

  ازطاول آئینه ها خورشید گریان می شود

  تقدیر ما دردست توست زنجیربردستان ماست

  مارارها کن ازعدم هستی بده برجان ما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد