کمکم کن کمکم کن نذار اینجا بمونم تا بپوسم
کمکم کن کمکم کن نذار اینجا لب مرگ و ببوسم
کمکم کن کمکم کن عشق نفرینی بی پروائی میخواد
ماهی چشمه کهنه هوای تازه دریائی میخواد
دل من دریائیه چشمه زندونه برام
چکه چکه های آب مرثیه خونه برام
تو رگام به جای خون شعر سرخ رفتنه
تن به موندن نمیدم موندنم مرگ منه
عاشقم مثل مسافر عاشقم
عاشق رسیدن به انتها
عاشق بوی غریبانه کوج
تو سپیده غریب جاده ها
من پر از وسوسه های رفتنم
رفتن و رسیدن و تازه شدن
توی یک سپیده طوسی سرد
مسخ یک عشق پر آوازه شدن
کمکم کن کمکم کن نذار این گمشده از پا در بیاد
کمکم کن کمکم کن خرمن رخوت من شعله میخواد
کمکم کن کمکم کن من و تو باید به فردا برسیم
چشمه کوچیکه برامون ما باید بریم به دریا برسیم
دل ما دریائیه چشمه زندون مونه
چکه چکه های آب مرثیه خون مونه
توی رگ بودن ما شعر سرخ رفتنه
کمکم کن که دیگه وقت راهی شدنه
کمکم کن کمکم کن............
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی من اون ماهو دادم به تو یادگاری .........
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبرداری یا نه
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه
تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
زندگی، درک همین اکنون است
زندگی، شوق رسیدن به همان فرداییست..
که نخواهد آمد.
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز، پُر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی...
آخرین فرصت همراهی با، امید است.
زندگی شاید آن لبخندیست، که دریغش کردیم.
زندگی، زمزمهی پاک حیات است، میان دو سکوت.
زندگی، خاطرهی آمدن و رفتن ماست.
لحظهی آمدن و رفتن ما، تنهاییست...
من دلم میخواهد...
قدر این خاطره را دریابیم.
البته قصد جسارت نداریم ..........
ترکه زنشو می کشه میره مرحله بعد !!!
ترکه میافته تو دره، Game Over میشه!!
ترکه یک سکه میندازه هوا، شیر میاد، فرار میکنه!!
ترکه میخوره زمین، ...هوا میره، نمیدونی تا کجا میره!!!!!!!
ترکه پشتش میخواریده، هرکار میکرده دستش نمیرسیده.... میره رو صندلی!!!
به ترک میگن یه معما بگو، میگه: اون چیه که درازه، زرده، موزه؟!!
ترکه مهم میشه زیرش خط میکشن، تو امتحان هم میاد!!!
ترکه زنگ میزنه 118، میگه: ببخشید شماره تلفن غضنفر رو دارین؟! یارو میگه: نه. ترکه میگه: پس من
میخونم یادداشت کنین!!!
به ترکه میگن: چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه: کبوتر، کلاغ، خر!
بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه!
میگه: بابا خره دیگه، یهو دیدی پرواز کرد!!!
ترکه میره راهپیمایی، میبینه شلوغه برمیگرده!!!
ترکه از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم
ترکه به دوستش میگه: اصغر، قربون دستت، برو عقب ماشین ببین چراغ راهنما ماشین کار میکنه یا نه. اصغر میره عقب ماشین، میگه: کار میکنه، کار نَمیکنه، کار میکنه، کار نَمیکنه...!
خوب دیگه فکر کنم واسه این دفعه بسه ولی این جوک ها ادامه دارند...
بیاکه لحظه . لحظه درهوای هم باشیم چو کبوتران دسته دسته در بال هم باشیم درآسمان آبی سیرکنیم وخوش باشیم چو اختران فلک فوج فوج درکنارهم باشیم به گاه حزن واندوه به داد هم برسیم چو لاله ها به لحظه غم داغدارهم باشیم به شادمانی هم بانگ شوق برداریم چو اختران فلک درمدارهم باشیم سمندعمرشتابنده است وفرصت کم بیاکه تانفسی هست یارهم باشیم